مختصری از زندگی نامه امام جواد (ع)
ابوجعفر محمد بن علی نهمین امام از امامان دوازده گانه شیعیان و یازدهمین معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترین لقبهای آن حضرت جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبیکه یا ریحانه یا دره از مردم نوبی (شمال سودان) است. امام در سال 195 هـ.ق در مدینه به دنیا آمدند.
امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مامون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت. اما جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هـ.ق برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.
پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد (ع) آگاه بود، ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مامون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مامون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مامون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی، میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتیب داد. دراین مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسری امام درآورد.
امام جواد (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت، و پایان خلافت مامون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر بعضی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و به شهادت رسید.
امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و ........ نقل شده است.
امام جواد(ع) و راز شهادت
هشتمین امام معصوم(ع) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تابرویت جمال جواد
الائمه(ع) بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمرامام رضا(ع) سپرى مىشد اما
هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش رافروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه
دشمنان و زخم زبانآنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد
آزارقرار مىدادند که نمونه آن را مىتوان در مکتوب «حسین ابنقیاما»
مشاهده کرد. او که از سران «واقفیه» بود در نامهاىبه امام رضا(ع)
مىنویسد: چگونه ممکن است امام باشى در صورتىکه فرزندى ندارى و امام(ع)
پاسخ او را چنین نگاشت که از کجامىدانى که من فرزندى نخواهم داشت چند
روزى طول نخواهد کشید کهخداوند به من پسرى عنایتخواهد کرد که حق را از
باطل جدامىکند. تا اینکه طبق پیش بینى امام (ع) در رمضان سال 195 هجرىو
به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد(ع)متجلى شد و مادرش
«سبیکه» را که از خاندان «ماریه قبطیه»همسر پیامبر(ص) بود و به فرموده
امام رضا(ع) آفرینشى پاکیزه ومنزه داشت. مرتبت و مقامى والاتر بخشید.
ولادت امام جواد(ع) تمامى شایعات مربوط به امام رضا(ع) راپایان بخشید و
دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدینجهت، که امام در حق فرزندش
فرمود: این مولودى است که براىشیعیان ما «در این زمان» با برکتتر از او
زاده نشده است.
مولودى که حدود شانزده سال رهبرى و امامتشیعیان را عهده دارشدو در این
راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتبعلمى، اجتماعى شیعه را
جلوه خاص بخشید.
شهادت آن بزرگوار پایانى استبر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغشتلاشهایى که
خلفاى بنى عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را
تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادتآن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى
استبه عوامل و موجباتشهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسى سه عامل
مىپردازیم:
تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار
مىدانیم که یکى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطرهجلوه و ظهور
خاصى است که تقواى الهى آن امام همام در اجتماعآن روز نموده و جهانى از
پاکى و عفاف و تقوا را فرا راهدیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین
بر خور دار از صفتتقوا و عصمت الهى هستند چنانکه همه «صادق» راستگو
و«کاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روحپرستنده» هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشهاى اجتماعى وبرخاسته از عنایت الهى دارد که
لقب «تقى» نیز از این مقولهاست نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و
وضعیت درباریان مارا بدین نکته رهنمون مىکند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا
بهگمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار براى یک بارهمکه شده است
آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به
خاطر پاکى و طهارت الهىاش مى ستودندساقط کند و حتى مامون براى کشاندن آن
حضرت به بزم درباردخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت
دستورلازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایى نبرد و پاکى و تقواىامامتبر
اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعفیافت. این بار کافى است
روایت ذیل را مرور کنیم.
ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب» از محمد بن ریان نقل مىکند کهمامون درباره
امام محمد تقى(ع) به هر نیرنگى دست زد شایدبتواند آن حضرت را مانند خود
اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل کند به نتیجهاى نرسید تا
زمانى که خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک
اززیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد(ع) براىحضور در مجلس
دامادى وارد مىشود با جامهاى جواهر نشان از اواستقبال کنند کنیزان به آن
دستور العمل رفتار کردند ولى حضرتتوجهى به آنها ننمود
و مردى بود به نام «مخارق» که آوازهخوان بود و بربط نواز و ریشى دراز
داشت. مامون او را طلبید واز او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن
امام به امورمزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(ع)
کمترینعلاقهاى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را
تامینمىکنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونهاىکه
اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى
چنین کرد ولى دید حضرت جواد(ع) نه به سوى او ونه به راست و چپ خود هیچ
توجهى ننمود. سپس سربرداشت و رو بهآن مرد کرد و فرمود، «اتق الله
یاذاالعثنون» از خدا پروا کناى ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد
افتاد و دستش از کارافتاد تا آن که بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟
گفت:وقتى که ابو جعفر(ع) فریاد برکشید آن چنان هراسیدم که هرگز بهحالت
اول باز نخواهم گشت.
روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامونجهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام
جواد(ع) مىباشد که عصمت الهىامام جواد(ع) نقشههاى آنان را نقش بر آب
مىنمود.
پس از نومیدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوههاى پاکى و تقواى
امامبود که دشمن تصمیم به شهادت امام(ع) را مىگیرد زیرا که هر روزشخصیت
امام فروغى فروزانفتر به خویش مىگیرد و دلهاى مشتاقپاکى و عفاف را هرچه
بیشتر بسوى خویش جذب مىکند.
و امام (ع)خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى
آناناظهار مىداشت. «حسین مکارى» مىگوید: در بغداد بر ابوجعفر(ع)وارد
شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت مىزیست. با خود گفتم کهحضرت جواد(ع)
با این موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینهبرنخواهد گشت. چون این خیال
در خاطر من گذشت دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندکى سربلند کرد
در حالىکه رنگ مبارکشزرد شده بود، فرمود: «اى حسین نان جو با نمک نیمکوب
در حرمرسولخدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده مىکنى.
برترى دانش و تفوق علمى
دومین عامل شهادت امام جواد(ع) را مىتوان حضور قوى و کار آمدحضرت در
صحنههاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا کهاین امر ناتوانى
خلیفه را در مقابل امام جواد(ع) که بسیارىخلافت را حق آنان مىدانستند به
نمایش مىگذاشت. و ضعف بنیه علمىدانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار
مىساخت که از میانمباحثات متعدد حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل
مىکنیم.
«زرقان» که با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت مىگویدیک روز ابن ابى
داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى که بهشدت افسرده و غمگین بود علت را
جویا شدم گفت: امروز آرزو کردمکه کاش بیستسال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟
گفت: به خاطر آنچهاز ابوجعفر «امام جواد(ع») در مجلس معتصم برسرم آمد.
گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه«معتصم» خواست که
با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفههمه فقها را گرد آورد و محمد
ابن على «حضرت جواد(ع») را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا
باید قطع شود؟ منگفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از
دستدر آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم»،صورت و دستهایتانرا مسح
کنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و
مىگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولىگروهى دیگر گفتند: لازم است از
آرنج قطع شود و چون معتصم دلیلآن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه
شریفه وضوء:
«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق» صورتها و دستهایتانرا تا
آرنجبشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابنعلى امام جواد(ع)
کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسمداد که باید
نظرتان را بگویید. محمد بن على (ع) گفت: چون قسمدادى نظرم را مىگویم.
اینها در اشتباهاند. زیرا فقط انگشتاندزد باید قطع شود و بقیه دستباید
باقى بماند. معتصم گفت: بهچه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحققمىپذیرد.
بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستىبراى او نمىماند تا
سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعالمىفرماید: «و ان المساجد لله
فلا تدعوا مع الله احدا» سجدهگاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با
خدا مخوانید. ابنابى داود مىگوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید
دستور دادانگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ کردم. پس ازسه
روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و مىگوید: به معتصمگفتم خیر
خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در اینجهتسخنى مىگویم که
مىدانم با آن به آتش جهنم مىافتم. معتصمگفت آن سخن چیست؟ گفتم:
چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتادهاستبه خاطر
گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند وادعا مىکنند او از
امیرالمومنین شایستهتر به مقام اوست، تمامىسخنان آن علماء و فقها را رها
کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این
خیرخواهیتبه تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام
(ع) گرفت.
منابع:
www2.irib.ir/occasions/imamJavad/imam.htm
www.balagh.net