روزنه امید

حقایق مذهب تشیع و ...

روزنه امید

حقایق مذهب تشیع و ...

شدت و بی تابی حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در فراق پدر

رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله) مصیبتی بس گران و سخت بر کوچک وبزرگ و مرد وزن مسلمان بود. شهر مدینه در این سوگ، یکپارچه ناله فریاد گریه وشیون شد؛ آن چنان که گویی فریاد انبوه حجاج در مراسم حج است. بدیهی است که بر خاندان پاکش بویژه حضرت علی(علیه‌السلام) فاجعه ای طاقت فرسا و سهمگین بود؛ چه اگر بر کوه ها فرود می آمد توانایی تحمل و بر دوش کشیدنش را نمی داشتند.

دیگر مردمان،غیراز فرزندان عبد المطلب، یکدیگر راتسلیت می گفتند، به دعوت به صبر و شکیبایی دعوت می کردند یا اینکه با جگر سوختگان در گریه و زاری هم نوا می شدند.

در این میان، تنها حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بود که غم و اندوهش از همه بیشتر بودو لحظه به لحظه بر شدت آن افزوده می شد. حضرتش هفت روز در خانه عزاداری می فرود. روز هشتم برای زیارت قبر پدر از خانه بیرون آمد؛ در حالی که دامنش به زمین کشیده می شد و پاهایش در چادرش می پیچید و از شدت گریه و اشک چیزی را نمی دید.نزدیک قبر پیغمبر که رسید ، چنان بی تاب شد که خود را روی قبر انداخت و بی هوش شد. زنان همراه، به صورت مبارکش آب پاشیدند تا به هوش آمد. سپس با ناله ای جان سوز و گریه ای شدید، خطاب به پدر چنین فرمود:

«پدر جان! توان و طاقتم تمام شده است. دشمن شماتت و سرزنشم می کند. اندوه و غم مرا از پای در خواهد آورد.

پدر جان! پس از تو، تنها و سرگردان، یکه و حیران شده ام.صدایم خاموش و پشتم خمیده، زندگی ام پریشان و روزگارم تیره شده است.

پدر جان! بعد از تو (در تنهایی ام ) نه انیسی برای خود می یابم و نه کسی را که (سیلاب) اشکم را باز دارد.» ...

سپس حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) به خانه بازگشت و شب و روز مشغول گریه و زاری بود. نه اشکش خشک می شد و نه ناله اش فرو می نشست.لذا گروهی از مردم مدینه خطاب به امیر المؤمنین عرض کردند: ای ابوالحسن، فاطمه(سلام‌الله‌علیها) شب و روز گریه می کند و ما نه شب آرامش داریم و نه روز خدمت شما رسیده ایم تا بگوییم که از فاطمه(سلام‌الله‌علیها) بخواهید یا شب گریه کند یا روز.

حضرت علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) در پاسخشان فرمود: «پیغامتان را به او می رسانمسپس به خانه نزد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)- که هنوز گریه می کردند- تشریف آوردند. حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) که متوجه حضور مولا(علیه‌السلام) شدند، برای آسایش ایشان قدری سکوت کردند. امام به ایشان فرمودندای دخت پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌واله)!بزرگان مدینه از من خواسته اند که از تو تقاضا کنم یا شب گریه کنی یا روز

حضرت فاطمه عرضه داشتند:

«ای ابوالحسن! زندگی و ماندن من در میان آنان بس کوتاه خواهد بود و بزودی از میانشان غروب خواهم کرد. به خدا سوگند، نه شب ساکت می مانم نه روز تا اینکه به پدرم رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌واله) بپیوندم.»

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند:

«ای دخت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌واله) هر آنچه که خواهی بکن»

سپس حضرت علی(علیه‌السلام) دور از شهر مدینه، در بقیع ، اتاقکی برای حضرت فاطمه بر پا داشتند که «بیت الاحزان» نام گرفت.حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) هر روز صبح امام حسن و امام حسین(علیه‌السلام) را جلو انداخته، گریه کنان به بیت الاحزان رفته و تا شب میان قبر ها به گریه و زاری می پرداختند. شب هنگام امام علی(علیه‌السلام) تشریف آورده آنان را باز می گرداندند.1

(بر گرفته از کتاب "کلبه احزان" ترجمه "بیت الاحزان" شیخ عباس قمی مترجم محمد باقر محجوب القلوب)

 

1)     بحار الانوار43: 175-176؛عوالم العلوم11: 157-260

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد